
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۵۵
۱
ز خلق تا اثر و از جهان نشانی هست
ز حسن و عشق حدیثی و داستانی هست
۲
ز داغ درد توام تا به جسم جانی هست
دل پر آتش و چشمان خون فشانی هست
۳
به جز نیاز نباشد نماز پیران را
به کشوری که چو تو نازنین جوانی هست
۴
جدا ز شاخ گل خود دلم برد حسرت
به طایری که به شاخیش آشیانی هست
۵
کسی که دل به دلارام و جان به جانان داد
کجاش فکر دلی، کی خیال جانی هست
۶
به روی و کوی تو شادم چنان که پندارم
به غیر از این نه گلی و نه گلستانی هست
۷
بود حیات ابد روز وصل یار رفیق
جز این نباشد اگر عمر جاودانی هست
نظرات