رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۶

۱

شب هجران همه دیدند یاران حال زارم را

یکی از حال زار من نکرد آگاه یارم را

۲

نباشد غیر برگ زرد و نارد جز بر حسرت

نهال آرزویم را و نخل انتظارم را

۳

مکن آشفته آن زلف پریشان را چنین، تا کی

کنی آشفته روزم را، پریشان روزگارم را

۴

چنان باشد که از جنت مرا در دوزخ اندازند

به گلشن گر بر باد از سر کویش غبارم را

۵

رفیق از دیده بارد اشک چون باران، شب هجران

ببیند هر که اشک چشم و چشم اشکبارم را

تصاویر و صوت

نظرات