
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۶۳
۱
بهر تو مرا پیشکشی جز دل و جان نیست
در پیش تو ای جان جهان دل چه و جان چیست
۲
این سرو روان می رود و در عقبش جان
جان می رود از رفتنش این سرو روان کیست
۳
او وعده به روز دگرم می دهد و من
در فکر که تا روز دگر چون بتوان زیست
۴
زاهد ز میم توبه مفرما که به جز می
از هر چه بود توبه مرا هست وزان نیست
۵
سی روز لب از می نتوان بست چه بودی
شوال چهل بودی و روز رمضان بیست؟
۶
گفتم قد رعنای تو را سرو چو دیدم
در راستی اینست الف در کجی آن نیست
۷
ایدوست به بالین رفیق ایست زمانی
کش جان به طفیل تو کند یک دور زمان ایست
تصاویر و صوت

نظرات