
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۸۲
۱
مرا خاطر از آن بی غم نباشد
که بی غم خاطرم خرم نباشد
۲
به دل دردم نباشد کم ز درمان
به جان داغم کم از مرهم نباشد
۳
چو بستم عهد یاری با تو گفتم
که یاری چون تو در عالم نباشد
۴
ندانستم ترا ای سست پیمان
بنای دوستی محکم نباشد
۵
دلی پنداشتم غیر از دل من
در آن گیسوی خم در خم نباشد
۶
چو دیدم، در همه عالم دلی نیست
که در آن طره ی درهم نباشد
۷
رفیق و غیر، کی بود از حریمت
که آن محروم و این محرم نباشد
تصاویر و صوت

نظرات