
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۸۷
۱
نمی خواهی دلم چون شاد [و] می خواهی غمین باشد
نباشد آنچنان یارب الهی اینچنین باشد
۲
برم جورت که بردن جور نیکویان بود نیکو
کشم نازت که ناز نازنینان نازنین باشد
۳
گر از دست تو باشد زخم باشد بهتر از مرهم
ور از جام تو باشد شهد خوشتر ز انگبین باشد
۴
قدی داری و رخساری که چون رخسار و قد تو
نه ماهی بر فلک تابد نه سروی بر زمین باشد
۵
تو و اندیشه ی این روز و شب کز هجر و وصل تو
دل اغیار شاد و جان من اندوهگین باشد
۶
من و شام و سحر این فکر کآیا این زمان با او
که یارب هم زبان گردد که آیا همنشین باشد
۷
نبودی گر غرض محرومی عاشق نکویان را
چه بایستی که تن سیمین بود، دل آهنین باشد
۸
رفیق آرام چون گیرد به کنج عافیت حالی
که در هر گوشه ای ابرو کمانی در کمین باشد
نظرات