رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۱

۱

ای برده رشح جام تو جمشید را ز هوش

وی داده نور رای تو خورشید را ضیا

۲

لب بسته ام ز دعوی اخلاص ز آنکه هست

اظهار دوستی به زبان نوعی از ریا

۳

کم می شوم مصدع اوقات کز پدر

پندی شنیده ام که شنیده است از نیا

۴

کای نور چشم من اگرت هست چشم من

کاخر ز جا بچشم دهندت چو توتیا

۵

از خاص و عام باش نهان کیمیا صفت

منظور خاص و عام شوی تا چو کیمیا

۶

خواهی چو بوریا نشوی پایمال خلق

در پیش خلق فرش مشو همچو بوریا

۷

گردان برای روزی تست آسیای چرخ

تو خود چه گردی از پی روزی چو آسیا

۸

این نکته گوش کن که در این بیت گفته است

ابن یمین که گفته چنین ابن برخیا

۹

ذلیست اندر این که چرا آمدی برو

عزیست اندر آن که چرا نامدی بیا

تصاویر و صوت

دیوان رفیق اصفهانی به کوشش احمد کرمی - احمد کرمی - تصویر ۲۴۶

نظرات