
رفیق اصفهانی
شمارهٔ ۴
۱
مژده ایدل که وقت آن آمد
که ز غم بر کران توان آمد
۲
دشت غم را کنار شد پیدا
بحر اندوه را کران آمد
۳
وقت تشنیع دشمنان طی شد
گاه تحسین دوستان آمد
۴
بلبلی ز آشیان جدا مانده
بار دیگر به آشیان آمد
۵
طایری خورده سنگ جور خسان
پرکشان رفت و پرفشان آمد
۶
صاحبا چاکر قدیم رفیق
که ز جور فلک به جان آمد
نظرات