رفیق اصفهانی

رفیق اصفهانی

شمارهٔ ۸

۱

رسید نامه ای از حضرت وفا و شکفتم

چو بینوا که رسد ناگهش ز غیب نوائی

۲

تمام زهر شکایت نهان به شکر شکری

همه معانی نفرین عیان به لفظ دعائی

۳

ز بی وفائی من کرده شکوه و دل خود را

ز راه و رسم وفا کرده خوش به اسم وفائی

۴

به جا نه اهل وفا با رفیق این گله داری

ولی بر این گله دارد زهی جواب بجائی

۵

که هست شرط وفا گر رفیق درگه و بیگه

ز روی لطف بپرسی ز راه مهر برآئی

۶

بگویمش همه باشد اگر به رسم تعارف

چه می کنی به چه کاری چه می خوری بکجائی

۷

نه آن که هر پس سالی چو بنگریش بگوئی

چو منعمی به فقیری چو خسروی به گدائی

۸

بخوان و دعوت ما وقت وقت از چه نپوئی

به بزم صحبت آن گاه گاه از چه نپائی

۹

نخوانده نیست سوی خانه ی خدا ره و بنگر

چه حرفها به خدائیست تا به خانه خدائی

تصاویر و صوت

نظرات