رهی معیری

رهی معیری

غرق تمنای توام

۱

در پیش بی‌دردان چرا فریاد بی‌حاصل کنم

گر شکوه‌ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

۲

در پرده سوزم همچو گل در سینه جوشم همچو مل

من شمع رسوا نیستم تا گریه در محفل کنم

۳

اول کنم اندیشه‌ای تا برگزینم پیشه‌ای

آخر به یک پیمانه می اندیشه را باطل کنم

۴

زآن رو ستانم جام را آن مایه آرام را

تا خویشتن را لحظه‌ای از خویشتن غافل کنم

۵

از گل شنیدم بوی او مستانه رفتم سوی او

تا چون غبار کوی او در کوی جان منزل کنم

۶

روشنگری افلاکیم چون آفتاب از پاکیم

خاکی نیم تا خویش را سرگرم آب و گل کنم

۷

غرق تمنای توام موجی ز دریای توام

من نخل سرکش نیستم تا خانه در ساحل کنم

۸

دانم که آن سرو سهی از دل ندارد آگهی

چند از غم دل چون رهی فریاد بی‌حاصل کنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۱۲۹
زهره لطیفی :
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
نگین شکروی
۱۳۸۸/۱۰/۰۶ - ۱۲:۱۵:۵۶
بادرودوسپاس فراواندربیت چهارم " زآنرو ستانم..." صحیح است.
پاسخ: با تشکر، طبق فرموده اصلاح شد.
user_image
میرک
۱۳۹۱/۰۶/۱۹ - ۰۳:۵۱:۵۹
درمصرع دوم : گرشکوه ای دارم به دل ... بهتر است. نمی دانم اصل نوشته شاعر کدام است.
user_image
تنگ طه
۱۳۹۳/۰۲/۳۱ - ۰۰:۵۵:۱۹
یکی از اشعار بسیار زیبا و پر معنایی است که تا کنون شنیده ام . البته یکی از خوانندگان این شعر را بسیار زیبا خوانده است و من ابتدا با توجه به شعر فکر کردم از اشعار مولانا باشد . که بعد با مراجعه به گنجور به اشتباهم پی بردم .
user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۱۹ - ۱۵:۱۱:۰۵
زنده یاد رهی معیری چند برنامه رو هم به طور زنده در گلهای تازه شرکت کردند ... خدا بیامرزه این شاعر معاصر گرانقدر رو.. .شعر زیباییست ...
user_image
ایرانی
۱۳۹۴/۰۵/۰۳ - ۱۴:۳۶:۵۱
در جواب میرک باید گفت منظور شاعر شکوه از دل است نه شکوه ای که بر دل مانده و تایید آن مصرع آخرین بیت است که می گوید :چند از غم دل چون رهی قریاد بی حاصل کنم
user_image
احمد آذرکمان
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۱۳:۱۸:۵۸
" من "من مانده بودم و ابرهایِ سیاهی که کنترلِ آبگاهِ خود را نداشتند .همان ابرهایی که سال هاست آسمان نشینِ خیالِ مَنَند ، من مانده بودم و اذانی که هر روز نابه هنگام بار و بَندیلش را در گوشه یِ غریبی از موسیقی باز می کرد . من مانده بودم و بادهایِ قلاده به گردنی که سال هاست از درزهای پنجره گوش تا گوش مرا زیر نظر داشتند . همه شان بی خود و بی جهت می خواستند از حصاری که دور من می کِشَند لذت ببرند . از حصار ، دُور منی که دنبال یک دقیقه یِ آباد بودم . از حصار ، دُور منی که از پس ِ ادب کردنِ خیزهایِ ناقص الخلقه ام بر نمی آمدم .گرسنه ام شده بود . نشاط هایِ جَویده شده یِ این و آن بود اما گرسنگی را ترجیح می دادم . گرسنگی ، شاه توشه ی خیلی از راه هاست اگر خام خواریِ حوصله بگذارد .دیوارها چابُکانه از ارتفاعِ خیالِ من سبقت می گرفتند . فریادهای پَلَشت و چرک آلودم را به چه کسی نشان می دادم ؟ به جهل هایِ واکس زده و براق که روی نوکِ بینی شان سیزده شان را به دَر می کردند ؟ِ من پُر شده ام از صدایِ خِش خِش صبرهایی که از چند فرسخی می شود زیر کفش هایی که آبَکی ترین غُصه ها را گَز می کنند شنید .ای دقیقه ی آباد در ازدحامِ این همه ثانیه ی خراب ، پَستو به پَستو گاهی شَق و رَق گاهی لَق لَق کُنان چند بار باید از بغض هایِ یک بار مصرف استفاده کُنم .نه گوشم در اجاره ی زاهدیست که جانماز را به سمتِ آفتابِ نقاشی پَهن کُنم و نه در رهنِ پیرِ مغانی که سجاده را به مِی رنگین .مرزهای سکوتم اما باز است . باز گذاشتن این مرزها کارِ من است . کارِ تو اما کارِ توست . خودت بهتر می دانی که چه باید بُکُنی ." نوشته ی احمد آذرکمان . بیست و سوم آبان هزار و سیصد و نود و چهار "
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۳ - ۱۵:۰۹:۰۸
سلامآقای آذر کمان کاش سواد نداشتۀ بنده اجازه می داد نظرات شما را بفهمم. یک آقای دکتری هم بود-به نظرم دادگر یا دادفر یا چیزی در همین مایه ها- او هم نظراتی می نوشت که از جهاتی شبیه نظرات شما بود . یک اقا کمال هم هست که گویا با خودش عهد بسته دو بیتی های باباطاهر را با حروف ابجد حساب کند و ما ادری ما الغرض فیما تکتب و فیما یکتبان؟ و لا مفر لی الا ان اقول: رب زدنی تحیرا فیک، لا فی تعلیقات عبادک فی کنجور!
user_image
احمد آذرکمان
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۰۹:۵۹:۳۱
سلاممن این غزل را تفسیر یا تحلیل نکرده ام با خواندنش به خود فرصت دادم گره های ذهنی و دلی را باز کنم و حاشیه ای بنویسم بر این غزل از حال و هوای خودم ، چرا که احساس می کنم من هم با بی دردان مواجه شده ام با جهل های واکس زده و براق . برای همین راه فریادهای بی حاصل خود را به سمت سکوتی جهت دار به سمت صاحب ابدیت کج کردم . باز تاکید می کنم من تحلیل غزل نکرده و حال و هوای خودم را در مواجهه با این غزل مکتوب کرده ام . من الله توفیق .
user_image
احمد آذرکمان
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۰:۰۷:۰۳
جناب محدث اگر بنده اوقات شمارا با مکتوب کردن حال و هوای شخصی ام در مواجهه ی با این غزل ، مکد ساخته ام در طبقِ اخلاصم عذرهای فراوانی را برای ظما به عنوان تعارفی و پیشکش ارسال می کنم . در پناه شادی های حق باشید
user_image
احمد آذرکمان
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۰:۰۸:۳۱
اصلاحیه :1_ مکدر2- شما
user_image
محدث
۱۳۹۴/۰۸/۲۵ - ۱۳:۴۷:۲۹
آقا احمد عزیزبه خدا من قصد مسخره کردن یا تهجین نوشته هایتان را نداشتم. واقعا برایم سوال بود و حالا که می دانم تراوشات باطنی در همدات پنداری با اشعار بزرگ است دیگر سوال نمی پرسم. خوش باشید. التماس دعای فجیع :)
user_image
حسین
۱۳۹۶/۰۳/۱۲ - ۱۳:۱۲:۳۹
استاد مسلم و بانوی آواز ایران مرضیه مرتضایی (ملقب به اشرف‌السادات) این شعر را در تصنیف دیدی که رسوا شد دلم خوانده اند.
user_image
معصومه از
۱۳۹۶/۰۵/۱۳ - ۱۹:۳۸:۳۱
سلام عزیزانمن که از نوشته های آقای آذر کمان لذت بردم واقعا شعر گفته.
user_image
داوود
۱۳۹۷/۰۷/۰۸ - ۱۶:۱۳:۲۲
لیلا فروهر در سال 2012 در آلبوم "از قلب من" این شعر را در ترانه ای با نام "فریاد" خوانده است.
user_image
صابر
۱۳۹۷/۰۸/۰۵ - ۱۸:۵۵:۲۵
اولین بار احمد ظاهر این شعر را بسیار با زیبایی هایش خواهده و بعدا توسط لیلا فروهر اجرا شده. هر کدام این خواننده ها بسیار با مقبولی اش اجرا کردندپیوند به وبگاه بیرونی
user_image
هادی
۱۳۹۷/۱۱/۰۵ - ۰۲:۴۰:۲۶
این شعر توسط آقای حسین علیشاپور عزیز و ارکستر ملی ایران به آهنگسازی استاد علی تجویدی و رهبری استاد فریدون شهبازیان نیز اجرا شده است
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۱/۳۰ - ۰۸:۳۹:۱۱
این غزل زیبا نیز مثل غزل سوزد مرا سازد مرا در همه ابیات بجز بیت اول قافیه میانی دارد. نازنین تنگ طه حق دارند اولش فکر کنند که غزل مولانا هست بعد متوجه شوند که از زنده یاد رهی معیری میباشد. چون مولانا در بیشتر غزل هایش از قافیه میانی استفاده کرده که باعث شور انگیزی و آهنگین شدن غزل میشود و این غزل رهی ، هم شاهکاره و هم زیبا و شور انگیز و زیباست. رهی معیری بدون تردید و بحق غزلسرای قدرتمند معاصر میباشد.
user_image
وحید
۱۳۹۸/۰۳/۰۶ - ۲۰:۳۵:۵۱
این شعر رو دکتر محمد اصفهانی در قطعه‌ی "تمنا" از آلبوم "هفت سین" به زیبایی اجرا کردند.
user_image
پوران
۱۳۹۹/۰۶/۲۸ - ۱۵:۳۸:۴۷
دروددبر شما آقای آذر کمانسکوت سرشار از ناگفته هاست،ره عاشقی نیست جز سکوت و سکوت و سکوت......گر رسیدی به ره عشق دگر خاموشی و فقط بهشت.....
user_image
محسن
۱۳۹۹/۰۸/۲۳ - ۰۸:۱۶:۰۴
با راستی و دلیری شعر خود و ناله ها و نوحه های پوشالی را به تیغ انتقاد کشیده است .
user_image
تابش
۱۴۰۱/۰۲/۲۷ - ۰۵:۳۹:۵۳
با قدسیان کوی او از گل شنیدم بوی او ، در غنچه دیدم روی او بر قدسیـــــان کوی او ، هر شب رسد فریــاد من   شعری بخوان با یاد او ، با من بگو اســــرار او در حســـــرت دیدار او ، بر باد شــد بنیــــاد من   افتاده ام در پای او ، اشکــم رَوَد در خاک او دانم سیه گشته دلِ چون سنگ و چون پولاد من   بشکستم آن عهدی که او ، برگردنم بنهاده او یارب ببخشا بر من و ، بر عـــــهد بی بنیـــــاد من   افتاده ام در دام او ، هم دانــــه و هم دام از او من دیده بودم دام او ، شـــــاید شود صیــــاد من     در سینه دارم داغ او ، در یاد من هــــمواره او یارب مبادا لحظه ای ، یادت رود از یـــــاد مــن   عمرم به غفلت طی شد و ، بارِ گُنَه در پیش او یارب نظر کن چون رسد ، مرگ من و میعاد من   نیم مصرع اول از رهی معیری - شعر از تابش  
user_image
سفید
۱۴۰۱/۰۹/۱۷ - ۱۲:۰۷:۵۶
  روشنگری افلاکی‌ام چون آفتاب از پاکی‌ام خاکی نی‌ام تا خویش را سرگرم آب و گل کنم...