رهی معیری

رهی معیری

گوهر تابناک

۱

زبون خلق ز خلق نکوی خویشتنم

چو غنچه تنگدل از رنگ و بوی خویشتنم

۲

به عیب من چه گشاید زبان طعنه حسود

که با هزار زبان عیب‌جوی خویشتنم

۳

مرا به ساغر زرین مهر حاجت نیست

که تازه روی چو گل از سبوی خویشتنم

۴

نه حسرت لب ساقی کشد نه منت جام

به حیرت از دل بی‌آرزوی خویشتنم

۵

به خواب از آن نرود چشم خسته‌ام تا صبح

که همچو مرغ شب افسانه‌گوی خویشتنم

۶

به روزگار چنان رانده گشتم از هر سوی

که مرگ نیز نخواند به سوی خویشتنم

۷

به تابناکی من گوهری نبود رهی

گهر شناسم و در جستجوی خویشتنم

تصاویر و صوت

زهره لطیفی :
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
نگین شکروی
۱۳۸۸/۱۰/۰۶ - ۱۲:۴۲:۳۶
بادرودوسپاس فراواندربیت دوم "که با هزار زبان" ودربیت سوم "حاجت نیست" ودربیت چهارم "از دل بی آرزوی" صحیح است.
پاسخ: با تشکر، طبق فرموده اصلاح شد.
user_image
framarz
۱۳۸۹/۱۲/۲۰ - ۰۰:۵۲:۵۶
i love you
user_image
ایرانی
۱۳۹۸/۰۱/۳۰ - ۰۸:۴۴:۵۰
به به عجب غزل زیبایی. لذت بردم. یادش گرامی.
user_image
احمد
۱۳۹۸/۰۹/۲۸ - ۱۹:۰۲:۳۲
با سلا و سپاس، در بیت دوم «عیبجو» میبایست «عیبگو» باشد. زبان میتواند عیبگو باشد نه عیبجو، لذا «که با هزار زبان عیبگوی خویشتنم». پایدار باشید.
user_image
محسن
۱۳۹۹/۰۸/۲۴ - ۰۷:۰۰:۵۵
چه زیباست ... دست مریزادکه همچو مرغ حق افسانه گوی خویشتنم