رهی معیری

رهی معیری

گریهٔ بی‌اختیار

۱

تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست

غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

۲

اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم

فغان که در کف من اختیار باید و نیست

۳

چو شام غم دلم اندوهگین نباید و هست

چو صبحدم نفسم بی‌غبار باید و نیست

۴

مرا ز بادهٔ نوشین نمی‌گشاید دل

که می به گرمی آغوش یار باید و نیست

۵

درون آتش از آنم که آتشین گل من

مرا چو پارهٔ دل در کنار باید و نیست

۶

به سردمهری باد خزان نباید و هست

به فیض‌بخشی ابر بهار باید و نیست

۷

چگونه لاف محبت زنی که از غم عشق

تو را چو لاله دلی داغدار باید و نیست

۸

کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تو

به سان شبنم گل اشکبار باید و نیست

۹

رهی به شام جدایی چه طاقتیست مرا

که روز وصل دلم را قرار باید و نیست

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۱۳۶
زهره لطیفی :
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
پری
۱۳۸۹/۰۵/۰۱ - ۱۴:۴۰:۱۶
با درود و سپاسمصرع دوم بیت چهارم. کلمه ی "می" جدا از هم نوشته شده. مصرع اول بیت ششم کلمه ی "بسرد" به جای "به سرد" نوشته شده. همینطور در بیت آخر" بشام" به جای " به شام"
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
Ben Omar
۱۴۰۰/۰۱/۰۵ - ۱۱:۵۹:۴۹
با درود - نظر صاحب نظران را خواستم جویا بشم در مورد این مصرعکجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ تودیده به دیدار میرسد یا به رویت یار ؛ نه به صحبت یارچرا زنده یاد جناب رهی از صحبت استفاده کرده؟
user_image
nabavar
۱۴۰۰/۰۱/۰۵ - ۱۵:۰۳:۱۲
گرامی بهمن کجا به صحبت پاکان رسی که دیدهٔ توبه سان شبنم گل اشکبار باید و نیستدیده به صحبت یار نمی رسد بلکه انسان به صحبت پاکان نمی رسد تا از دیده اشکی نریزددرین مانا که از صمیم دل باید خواهان مصاحبت پاکان بود ،،صاحبِ چشمانی که درین آرزو اشکبار نیست به صحبت پاکان نمی رسد