
رهی معیری
نای خروشان
۱
چو نی به سینه خروشد دلی که من دارم
به ناله گرم بود محفلی که من دارم
۲
بیا و اشک مرا چاره کن که همچو حباب
به روی آب بود منزلی که من دارم
۳
دل من از نگه گرم او نپرهیزد
ز برق سر نکشد حاصلی که من دارم
۴
به خون نشستهام از جانستانی دل خویش
درون سینه بود قاتلی که من دارم
۵
ز شرم عشق خموشم کجاست گریه شوق ؟
که با تو شرح دهد مشکلی که من دارم
۶
رهی چو شمع فروزان گَرَم بسوزانند
زبان شکوه ندارد دلی که من دارم
نظرات
سید حسن هاشمی
اشوان
...
شهاب
کسرا
لیندا نظری
نوید
نسیم شاهواری
سارا