
رهی معیری
پرنیانپوش
۱
ز گرمی بینصیب افتادهام چون شمع خاموشی
ز دلها رفتهام چون یاد از خاطر فراموشی
۲
منم با ناله دمسازی به مرغ شب همآوازی
منم بیباده مدهوشی ز خون دل قدح نوشی
۳
ز آرامم جدا از فتنهٔ روی دلارامی
سیهروزم چو شب در حسرت صبح بناگوشی
۴
بدان حالم ز ناکامی که تسکین میدهم دل را
به داغی از گل رویی به نیشی از لب نوشی
۵
به دشواری توان دیدن وجود ناتوانم را
به تار پرنیان مانم ز عشق پرنیانپوشی
۶
به چشمت خیره گشتم کز دلت آگه شوم اما
چه رازی میتوان خواند از نگاه سرد خاموشی
۷
چه میپرسی رهی از داغ و درد سینهسوز من؟
که روز و شب هم آغوش تبم با یاد آغوشی
تصاویر و صوت

نظرات
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
محسن