
رهی معیری
زندان خاک
۱
با دل روشن در این ظلمتسرا افتادهام
نور مهتابم که در ویرانهها افتادهام
۲
سایه پرورد بهشتم از چه گشتم صید خاک ؟
تیرهبختی بین کجا بودم کجا افتادهام
۳
جای در بستانسرای عشق میباید مرا
عندلیبم از چه در ماتمسرا افتادهام
۴
پایمال مردمم از نارساییهای بخت
سبزهٔ بیطالعم در زیر پا افتادهام
۵
خار ناچیزم مرا در بوستان مقدار نیست
اشک بیقدرم ز چشم آشنا افتادهام
۶
تا کجا راحت پذیرم یا کجا یابم قرار ؟
برگ خشکم در کف باد صبا افتادهام
۷
بر من ای صاحبدلان رحمی که از غمهای عشق
تا جدا افتادهام از دل جدا افتادهام
۸
لب فرو بستم رهی بیروی گلچین و امیر
در فراق همنوایان از نوا افتادهام
تصاویر و صوت

نظرات
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، طبق فرموده اصلاح شد.
یعقوب خاوری
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
م.مهاجر
پاسخ: اشتباه میکنید دوست عزیز، حاشیهٔ اول را بخوانید.
نگین شکروی
ایرانی
ایرانی