
رهی معیری
داغ تنهایی
۱
آن قدر با آتش دل ساختم تا سوختم
بیتو ای آرام جان یا ساختم یا سوختم
۲
سردمهری بین که کس بر آتشم آبی نزد
گرچه همچون برق از گرمی سراپا سوختم
۳
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لالهام کز داغ تنهایی به صحرا سوختم
۴
همچو آن شمعی که افروزند پیش آفتاب
سوختم در پیش مهرویان و بیجا سوختم
۵
سوختم از آتش دل در میان موج اشک
شوربختی بین که در آغوش دریا سوختم
۶
شمع و گل هم هرکدام از شعلهای در آتشند
در میان پاکبازان من نه تنها سوختم
۷
جان پاک من رهی خورشید عالمتاب بود
رفتم و از ماتم خود عالمی را سوختم
تصاویر و صوت

نظرات
نگین شکروی
پاسخ: با تشکر، طبق فرموده اصلاح شد.
علی میراحمدی
مشتاق
احمد
آرمان
امیرابوالفضل عباسیان
XYusufi