رهی معیری

رهی معیری

خاک شیراز

۱

چون شفق گرچه مرا باده ز خون جگر است

دل آزاده‌ام از صبح طربناک‌تر است

۲

عاشقی مایهٔ شادی بُوَد و گنجِ مراد

دل خالی ز محبت صدف بی‌گُهر است

۳

جلوهٔ برقِ شتابنده بوَد جلوهٔ عمر

مگذر از بادهٔ مستانه که شب در گذر است

۴

لب فروبسته‌ام از ناله و فریاد ولی

دل ماتم‌زده در سینهٔ من نوحه‌گر است

۵

گریه و خندهٔ آهسته و پیوستهٔ من

هم‌چو شمع سحر آمیخته با یکدگر است

۶

داغ جان‌سوز من از خندهٔ خونین پیداست

ای بسا خنده که از گریه غم‌انگیزتر است

۷

خاکِ شیراز که سرمنزل عشق است و امید

قبلهٔ مردم صاحب‌دل و صاحب‌نظر است

۸

سرخوش از نالهٔ مستانهٔ سعدی است رهی

همه گویند ولی گفتهٔ سعدی دگر است

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۱۶۸
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
سمر
۱۳۸۹/۱۱/۲۳ - ۱۱:۰۱:۵۳
بعد از این عشق به هر عشق جهان می خندم هر که آرد سخن از عشق بدان می خندم روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شدبعد از این سوز به هر سوز جهان می خندم خنده تلخ من از گریه غم انگیزتر است کارم از گریه گذشته است بدان می خندم
user_image
araghi
۱۳۹۰/۰۷/۲۷ - ۰۷:۲۵:۳۳
همچو شمع و سحر آمیخته با یکدگر استکلمه "و" جا افتاده است
user_image
ارجمندی
۱۳۹۱/۰۷/۰۸ - ۰۵:۰۷:۲۱
همچو شمع و سحر آمیخته با یکدگر است
user_image
بهرامیان
۱۳۹۲/۰۹/۱۴ - ۱۵:۴۵:۳۰
دل خالی ز محبت صدف بی گهر است
user_image
اسماعیل
۱۳۹۴/۱۲/۰۷ - ۰۷:۴۱:۳۰
می خندم برای چشمانتامّ تو به چَشمِ مننظر مکن نگار منخودت که می دانی... !
user_image
امین
۱۳۹۶/۰۶/۱۲ - ۱۶:۰۷:۵۳
بسیار عالی.
user_image
محمد اسداللهی
۱۳۹۸/۰۱/۲۷ - ۰۳:۴۸:۳۳
لطفاً نسبت به اصلاحاتی که دوستان به دزستی اشاره می کنند اقدام کنید
user_image
احمدآرام نژاد
۱۳۹۸/۱۰/۱۱ - ۱۴:۰۸:۵۶
بادرودبا نظر جناب بهرامیان موافقم به دلیل اینکه درج قافیه گوهر وزن مصراع را بهم ریخته است
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۲/۲۵ - ۱۳:۲۹:۳۷
درود بر ادیبان عزیزشمع سحر یک ترکیب است و کاملا صحیح در شعر آمده استدر سحرز معمولا شمعها کوتاه شده و نزدیک به آخر هستند و از طرفی هم صبح نزدیک است و دیگر به شمع نیازی نیستپس گریه شمع که در اطرافش جمع شده با خنده شمع که خوشحال است که خاموش میشود و دیگر نمی سوزد با هم توام میشود. و شاعر پایان عمر خود را استقبال کرده و گفته دنیا دیگر به من نیازی ندارد.