رهی معیری

رهی معیری

وفای شمع

۱

مردم از درد و نمی‌آیی به بالینم هنوز

مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز

۲

بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم

شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز

۳

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت

غم نمی‌گردد جدا از جان مسکینم هنوز

۴

روزگاری پا کشید آن تازه گل از دامنم

گل به دامن می‌فشاند اشک خونینم هنوز

۵

گرچه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست

در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز

۶

سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند

صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز

۷

خصم را از ساده‌لوحی دوست پندارم رهی

طفلم و نگشوده چشم مصلحت بینم هنوز

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۱۷۰
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
قد ِ آغوش ِ خودم
۱۳۸۹/۱۱/۰۴ - ۱۷:۳۷:۴۲
سلامسپاس از زحماتتون.بیت سوم.عم می شود *عمر* !
user_image
احمد صوفی
۱۳۸۹/۱۱/۱۰ - ۰۰:۱۰:۱۸
با سلاملطفاً در مصرع دوم از بیت سوم نقطه ای برای غم بگذارید.کلمه صحیح غم است نه به گفته دوستمان عمر.
user_image
محمد امین سلطان آبادی
۱۳۹۱/۰۳/۲۷ - ۱۴:۳۵:۳۶
سلام نکته جناب صوفی در مورد "غم" درست هست لطفا اقدام فرمایید
user_image
ارجمندی
۱۳۹۱/۰۷/۰۸ - ۰۵:۱۹:۲۱
در مصرع اول بیت آخر احتمالا دوست پندارد درست است، نه دوست پندارم
user_image
قسیم طوفان
۱۳۹۱/۱۰/۱۰ - ۰۱:۲۹:۴۴
سلام عرض میدارم بعد از سلام باید یاد آوار شد که بجای (عم) غم باید باشد به نظر من . غم نمی گردد جدا از جان مسکین من هنوز ...با احترام
user_image
کسرا
۱۳۹۵/۰۱/۲۳ - ۱۲:۰۰:۵۵
روحت شاد رهی معیری
user_image
حفیظ احمدی
۱۳۹۸/۰۹/۱۵ - ۰۷:۴۵:۴۲
با سلام و خسته نباشید.خیلی خوشحالم که با گنجور آشنا شدم. به جای "خواب نوشین" به نظرم خواب دوشین درست است. با احترامحفیظ از افغانستان
user_image
الیاس اربابی
۱۳۹۹/۰۵/۲۸ - ۰۰:۵۹:۳۴
سلام.در رابطه یا نظر بالا،عم، عمر نمیشه، میشه غم.
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۰ - ۱۳:۲۳:۲۹
  تا‌ سحر ای‌ شمع‌ بر با‌لین‌ من‌ امشب‌ از بهرخدا بیدار با‌ش‌ سا‌یه‌ غم‌ نا‌گها‌ن‌ بردل‌ نشست‌ رحم‌ کن‌ امشب‌ مرا غمخوار با‌ش‌ کا‌م‌ امیدم‌ بخون‌ آغشته‌ شد تیرها‌ی‌ غم‌ چنا‌ن‌ بر دل‌ نشست‌ کا‌ندر این‌ دریا‌ی‌ مست‌ زندگی‌ کشتی‌ امید من‌ بر گل‌ نشست‌ آه‌! ای‌ یا‌ران‌ به فریا‌دم‌ رسید ورنه‌ امشب‌ مرگ‌ بفریا‌دم‌ رسد ترسم آن شیرین‌تر از جانم ز راه چون به دام مرگ افتادم رسد گریه و فریاد بس کن شمع من بر دل ریشم، نمک دیگر مپاش قصّه ی بی تابی دل پیش من بیش ازین دیگر مگو خاموش باش جز توام‌ ای‌ مونس‌ شب‌ها‌ی‌ تا‌ر در جها‌ن‌ دیگر مرا یا‌ری‌ نما‌ند زآن همه‌ یا‌ران‌ بجز دیدار مرگ‌ با‌ کسی‌، امید دیداری‌ نما‌ند همدم‌ من‌ ، مونس‌ من‌، شمع‌ من‌ جز تواَم‌ دراین‌ جها‌ن‌ غمخوار کو؟ واندرین‌ صحرای‌ وحشت‌ زای مرگ‌ وای‌ بر من،‌ وای‌ بر من،‌ یا‌ر کو؟ اندر این‌ زندان‌، من‌ امشب‌، شمع‌ من‌ دست‌ خواهم‌ شستن‌ ازاین‌ زندگی‌ تا‌ که‌ فردا همچو شیران‌ بشکنند ملــتـــــم‌ زنجیــرها‌ی‌ بنـــدگی‌  
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۵/۱۰ - ۱۳:۲۵:۵۲
این شعر از دکتر علی شریعتی ست ... میخواستم بدونم که کتاب شعری از دکتر شریعتی هست و از چه انتشاراتی ؟
user_image
مهدی
۱۴۰۰/۰۶/۲۶ - ۰۱:۲۳:۰۵
«اقبال‌بانو» خواننده‌ی پرآوازه‌ی پاکستان این غزلِ نغز را خوانده است:https://youtu.be/RXXe0DVC2DE
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۶/۲۷ - ۰۹:۲۹:۰۸
سلام بیت سوم غم است نه عم لطفا تصحیح کنید :)