
رهی معیری
سودازده
۱
آن که سودازده چشم تو بوده است منم
وآن که از هر مژه صد چشمه گشوده است منم
۲
آن ز ره مانده سرگشته که ناسازی بخت
ره به سرمنزل وصلش ننموده است منم
۳
آن که پیش لب شیرین تو ای چشمه نوش
آفرین گفته و دشنام شنوده است منم
۴
آن که خواب خوشم از دیده ربوده است تویی
وآن که یک بوسه از آن لب نربوده است منم
۵
ای که از چشم رهی پای کشیدی چون اشک
آن که چون آه به دنبال تو بوده است منم
نظرات
علی