رهی معیری

رهی معیری

پایان شب

۱

رفت و نرفته نکهت گیسوی او هنوز

غرق گل است بسترم از بوی او هنوز

۲

دوران شب ز بخت سیاهم به سر رسید

نگشوده تاری از خم گیسوی او هنوز

۳

از من رمید و جای به پهلوی غیر کرد

جانم نیارمیده به پهلوی او هنوز

۴

دردا که سوخت خار و خس آشیان ما

نگرفته خانه در چمن کوی او هنوز

۵

روزی فکند یار نگاهی به سوی غیر

باز است چشم حسرت من سوی او هنوز

۶

یک بار چون نسیم صبا بر چمن گذشت

می‌آید از بنفشه و گل بوی او هنوز

۷

روزی که داد دل به گل روی او رهی

مسکین نبود باخبر از خوی او هنوز

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۱۵۰
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
بابک شبان
۱۳۸۹/۰۷/۰۱ - ۰۸:۲۶:۰۵
دردا که سوخت خار و خس آشیان مانگرفته خانه در چمن کوی هنوز بایدبصورت زیر باشد:دردا که سوخت خار و خس آشیان مانگرفته خانه در چمن کوی « او » هنوز
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.