رهی معیری

رهی معیری

از خود رمیده

۱

چو گل ز دست تو جیب دریده‌ای دارم

چو لاله دامن در خون کشیده‌ای دارم

۲

به حفظ جان بلا دیده سعی من بی‌جاست

که پاس خرمن آفت رسیده‌ای دارم

۳

ز سردمهری آن گل چو برگ‌های خزان

رخ شکسته و رنگ پریده‌ای دارم

۴

نسیم عشق کجا بشکفد بهار مرا؟

که همچو لاله دل داغ‌دیده‌ای دارم

۵

مرا ز مردم نااهل چشم مردمی است

امید میوه ز شاخ بریده‌ای دارم

۶

کجاست عشق جگرسوز اضطراب‌انگیز؟

که من به سینه دل آرمیده‌ای دارم

۷

صفا و گرمی جانم از آن بود که چو شمع

شرار آهی و خوناب دیده‌ای دارم

۸

مرا چگونه بود تاب آشنایی خلق؟

که چون رهی دل از خود رمیده‌ای دارم

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۱۵۴
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
نگین شکروی
۱۳۸۹/۰۳/۲۰ - ۱۲:۱۹:۴۷
با درود وسپاس فراواندر مصرع دوم از بیت ششم "که" صحیح است
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
ارجمندی
۱۳۹۱/۰۷/۰۸ - ۰۴:۳۰:۰۵
مصرع اول بیت پنجم ، وزن شعر اشتباه است. فکر کنم به جای است باید نوشته شود: باشد
user_image
سیدمحمد
۱۳۹۶/۰۹/۰۷ - ۱۷:۲۹:۵۳
وزن شعر درست است اگر درست خوانده شود.که اینجا باید بصورت "مردمی است" خوانده شود نه "مردمیست""باشد" که هم از نظر معنی و هم از نظر وزن غلط است.