
رهی معیری
بار گران
۱
زندگی بر دوش ما بار گرانی بیش نیست
عمر جاویدان عذاب جاودانی بیش نیست
۲
لاله بزمآرای گلچین گشت و گل دمساز خار
زین گلستان بهره بلبل فغانی بیش نیست
۳
میکند هر قطره اشکی ز داغی داستان
گرچه شمعم شکوه دل را زبانی بیش نیست
۴
آنچنان دور از لبش بگداختم کز تاب درد
چون نی اندام نحیفم استخوانی بیش نیست
۵
من اسیرم در کف مهر و وفای خویشتن
ورنه او سنگین دل نامهربانی بیش نیست
۶
تکیه بر تاب و توان کم کن که در میدانِ عشق
آن ز پا افتادهای وین ناتوانی بیش نیست
۷
قوت بازو سلاح مرد باشد کآسمان
آفت خلق است و در دستش کمانی بیش نیست
۸
هر خس و خاری درین صحرا بهاری داشت لیک
سربهسر دوران عمر ما خزانی بیش نیست
۹
ای گل از خون رهی پروا چه داری؟ کان ضعیف
پر شکسته طایر بیآشیانی بیش نیست
تصاویر و صوت

نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
صفایی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سید جواد
گمنام-۱
ناصر عصیر
ناصر عصیر
صفا
رستم رستمزاده
محسن