
رهی معیری
ستاره بازیگر
۱
تا گریزان گشتی ای نیلوفریچشم از برم
در غمت از لاغری چون شاخه نیلوفرم
۲
تا گرفتی از حریفان جام سیمین چون هلال
چون شفق خونابهٔ دل میچکد از ساغرم
۳
خفتهام امشب ولی جای من دلسوخته
صبحدم بینی که خیزد دود آه از بسترم
۴
تار و پود هستیام بر باد رفت اما نرفت
عاشقیها از دلم، دیوانگیها از سرم
۵
شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد
آتشی جاوید باشد در دل خاکسترم
۶
سرکشی آموخت بخت از یار یا آموخت یار
شیوه بازیگری از طالع بازیگرم؟
۷
خاطرم را الفتی با اهل عالم نیست نیست
کز جهانی دیگرند و از جهانی دیگرم
۸
گرچه ما را کار دل محروم از دنیا کند
نگذرم از کار دل وز کار دنیا بگذرم
۹
شعر من رنگ شب و آهنگ غم دارد رهی
زآنکه دارد نسبتی با خاطر غمپرورم
تصاویر و صوت

نظرات
صفایی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
صالح