
رهی معیری
اندوه دوشین
۱
دوش چون نیلوفر از غم پیچ و تابی داشتم
هر نفس چون شمع لرزان اضطرابی داشتم
۲
اشک سیمینم به دامن بود بیسیمینتنی
چشم بیخوابی ز چشم نیمخوابی داشتم
۳
سایهٔ اندوه بر جانم فرو افتاده بود
خاطری همرنگ شب بیآفتابی داشتم
۴
خانه از سیلاب اشکم همچو دریا بود و من
خوابگه از موج دریا چون حبابی داشتم
۵
محفلم چون مرغ شب از ناله دل گرم بود
چون شفق از گریه خونین شرابی داشتم
۶
شکوه تنها از شب دوشین ندارم کز نخست
بخت ناساز و دل ناکامیابی داشتم
۷
نیست ما را پای رفتن از گرانجانی چو کوه
کاش کز فیض اجل عمر شهابی داشتم
۸
شادی از ماتمسرای خاک میجستم رهی
انتظار چشمه نوش از سرابی داشتم
تصاویر و صوت

نظرات
صفایی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
خاکی
محققی