
رهی معیری
ماجرای نیمشب
۱
یافتم روشندلی از گریههای نیمشب
خاطری چون صبح دارم از صفای نیمشب
۲
شاهد معنی که دل سر گشته از سودای اوست
جلوه بر من کرد در خلوتسرای نیمشب
۳
در دل شب دامن دولت به دست آمد مرا
گنج گوهر یافتم از گریههای نیمشب
۴
دیگرم الفت به خورشید جهانافروز نیست
تا دل درد آشنا شد آشنای نیمشب
۵
نیمشب با شاهد گلبن درآمیزد نسیم
بوی آغوش تو آید از هوای نیمشب
۶
نیست حالی در دل شاعر خیالانگیزتر
از سکوت خلوت اندیشهزای نیمشب
۷
با امید وصل از درد جدایی باک نیست
کاروان صبح آید از قفای نیمشب
۸
همچو گل امشب رهی از پای تا سر گوش باش
تا سرایم قصهای از ماجرای نیمشب
تصاویر و صوت

نظرات
ناشناس
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سید حسن هاشمی
مهدی
رضا
محسن