رهی معیری

رهی معیری

ساغر خورشید

۱

زلف و رخسار تو ره بر دل بی‌تاب زنند

رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند

۲

شکوه‌ای نیست ز طوفان حوادث ما را

دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند

۳

جرعه‌نوشان تو ای شاهد علوی چون صبح

باده از ساغر خورشید جهان‌تاب زنند

۴

خاکساران ترا خانه بود بر سر اشک

خس و خاشاک سراپرده به گرداب زنند

۵

گفتم: از بهر چه پویی ره میخانه رهی

گفت: آنجاست که بر آتش غم آب زنند

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۲۰۹
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
میلاد
۱۳۹۸/۰۲/۲۲ - ۱۵:۰۸:۵۳
بیت سوم مصرع اول وزنش هماهنگ نیست. اساتید می تونن توضیحی بدن ممنون می شم؟
user_image
محسن ، ۲
۱۳۹۸/۰۲/۲۲ - ۱۸:۳۵:۴۰
میلاد جان وزن موزون است شاید عَلَوی خوانده ای .ِٰعِلوی خوانش صحیح آنست، عِ با زیر ، ل ساکن
user_image
حمید
۱۳۹۸/۱۲/۲۹ - ۰۶:۲۳:۳۰
معنی ِ "شاهد ِ عِلوی" یعنی چی؟
user_image
Polestar
۱۴۰۰/۰۴/۲۲ - ۰۶:۲۶:۰۴
شاهد عِلوی یعنی معشوق والا و آسمانی