
رهی معیری
آیینهٔ روشن
۱
ز کینه دور بود سینهای که من دارم
غبار نیست بر آیینهای که من دارم
۲
ز چشم پرگهرم اختران عجب دارند
که غافلند ز گنجینهای که من دارم
۳
به هجر و وصل مرا تاب آرمیدن نیست
یکیست شنبه و آدینهای که من دارم
۴
سیاهی از رخ شب میرود ولی از دل
نمیرود غم دیرینهای که من دارم
۵
تو اهل درد نهای ورنه آتشی جانسوز
زبانه میکشد از سینهای که من دارم
۶
رهی ز چشمه خورشید تابناکتر است
به روشنی دل بیکینهای که من دارم
تصاویر و صوت

نظرات
صفایی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.