رهی معیری

رهی معیری

دریادل

۱

دور از تو هرشب تا سحر گریان چو شمع محفلم

تا خود چه باشد حاصلی از گریهٔ بی‌حاصلم؟

۲

چون سایه دور از روی تو افتاده‌ام در کوی تو

چشم امیدم سوی تو وای از امید باطلم

۳

از بس که با جان و دلم ای جان و دل آمیختی

چون نکهت از آغوش گُل بوی تو خیزد از گِلَم

۴

لبریز اشکم جام کو؟ آن آب آتش‌فام کو؟

وآن مایهٔ آرام کو؟ تا چاره سازد مشکلم

۵

در کار عشقم یار دل آگاهم از اسرار دل

غافل نیم از کار دل وز کار دنیا غافلم

۶

در عشق و مستی داده‌ام بود و نبود خویشتن

ای ساقی مستان بگو دیوانه‌ام یا عاقلم

۷

چون اشک می‌لرزد دلم از موج گیسویی رهی

با آن که در طوفان غم دریا، دلم، دریادلم

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۲۱۱
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
نگین شکروی
۱۳۸۸/۱۱/۰۸ - ۱۳:۲۲:۲۹
بادرودوسپاس فراواندربیت ششم "عاقلم" و در بیت هفتم "می لرزد دلم" صحیح است.
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
امین
۱۳۹۶/۰۶/۱۲ - ۱۶:۱۲:۰۵
به به چقدر زیبا و استادانه و هنرمندانه.
user_image
Benazier
۱۳۹۸/۰۴/۰۸ - ۰۲:۲۹:۰۰
این شعر ناب را احمـد ظـاهـر همیشه جاویدان به آواز ملکوتی خویش در قالب یک آهنگ خیلی زیبا سرودهپیوند به وبگاه بیرونی