
رهی معیری
در سایه سرو
۱
حال تو روشن است دلا از ملال تو
فریاد از دلی که نسوزد به حال تو
۲
ای نوشلب که بوسه به ما کردهای حرام
گر خون ما چو باده بنوشی حلال تو
۳
یاران چو گل به سایه سرو آرمیدهاند
ما و هوای قامت با اعتدال تو
۴
در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
باز آ که چون خیال شدم از خیال تو
۵
در کار خود زمانه ز ما ناتوانتر است
با ناتوانتر از تو چه باشد جدال تو؟
۶
خار زباندراز به گل طعنه میزند
در چشم سفله عیب تو باشد کمال تو
۷
ناساز گشت نغمه جانپرورت رهی
باید که دست عشق دهد گوشمال تو
تصاویر و صوت

نظرات