رهی معیری

رهی معیری

محنت‌سرای خاک

۱

من کیستم ز مردم دنیا رمیده‌ای

چون کوهسار پای به دامن کشیده‌ای

۲

از سوز دل چو خرمن آتش گرفته‌ای

وز اشک غم چو کشتی طوفان رسیده‌ای

۳

چون شام بی رخ تو به ماتم نشسته‌ای

چون صبح از غم تو گریبان دریده‌ای

۴

سر کن نوای عشق که از های و هوی عقل

آزرده ام چو گوش نصیحت شنیده‌ای

۵

رفت از قفای او دل از خود رمیده ام

بی تاب تر ز اشک به دامن دویده‌ای

۶

ما را چو گردباد ز راحت نصیب نیست

راحت کجا و خاطر ناآرمیده‌ای

۷

بیچاره‌ای که چاره طلب می کند ز خلق

دارد امید میوه ز شاخ بریده‌ای

۸

از بس که خون فرو چکد از تیغ آسمان

ماند شفق به دامن در خون کشیده‌ای

۹

با جان تابناک ز محنت سرای خاک

رفتیم همچو قطرهٔ اشکی ز دیده‌ای

۱۰

دردی که بهر جان رهی آفریده‌اند

یا رب مباد قسمت هیچ آفریده‌ای

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۹۸
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
صفایی
۱۳۸۹/۰۳/۱۰ - ۰۳:۳۰:۴۰
بیت دو:...کشتی توفان رسیده ایبیت سه:چون شام بی رخ تو به ماتم نشسته ایچون صبح از غم تو...بیت شش:...راحت کجا و خاطر...بیت هشت:... تیغ آسمان
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.