
رهی معیری
آتش جاوید
۱
ستاره شعلهای از جان دردمند من است
سپهر آیتی از همت بلند من است
۲
به چشم اهل نظر صبح روشنم زآن روی
که تازهرویی عالم ز نوشخند من است
۳
چگونه راز دلم همچو نی نهان ماند؟
که داغ عشق تو پیدا ز بند بند من است
۴
در آتش از دل آزادهام ولی غم نیست
پسند خاطر آزادگان پسند من است
۵
رهی به مشت غباری چه التفات کنم؟
که آفتاب جهانتاب در کمند من است
نظرات