رهی معیری

رهی معیری

راز شب

۱

شب چو بوسیدم لب گلگون او

گشت لرزان قامت موزون او

۲

زیر گیسو کرد پنهان روی خویش

ماه را پوشید با گیسوی خویش

۳

گفتمش: ای روی تو صبح امید

در دل شب بوسه ما را که دید؟

۴

قصه‌پردازی در این صحرا نبود

چشم غمازی به سوی ما نبود

۵

غنچهٔ خاموش او چون گل شکفت

بر من از حیرت نگاهی کرد و گفت

۶

با خبر از راز ما گردید شب

بوسه‌ای دادیم و آن را دید شب

۷

بوسه را شب دید و با مهتاب گفت

ماه خندید و به موج آب گفت

۸

موج دریا جانب پارو شتافت

راز ما گفت و به دیگر سو شتافت

۹

قصه را پارو به قایق باز گفت

داستان دلکشی ز آن راز گفت

۱۰

گفت قایق هم به قایقبان خویش

آنچه را بشنید از یاران خویش

۱۱

مانده بود این راز اگر در پیش او

دل نبود آشفته از تشویش او

۱۲

لیک درد اینجاست کان ناپخته مرد

با زنی آن راز را ابراز کرد

۱۳

گفت با زن مرد غافل راز را

آن تهی‌طبل بلندآواز را

۱۴

لاجرم فردا از آن راز نهفت

قصه‌گویان قصه‌ها خواهند گفت

۱۵

زن به غمازی دهان وا می‌کند

راز را چون روز افشا می‌کند

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۳۰۰

نظرات

user_image
نگین شکروی
۱۳۸۹/۰۱/۰۳ - ۱۱:۱۴:۲۱
بادرود وسپاس فراواندر بیت دوم "پوشید" ,دربیت پنجم "گل" ,و دربیت دهم مصرع دوم "آنچه را بشنید از یاران خویش" صحیح است.
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
حسن
۱۳۹۳/۰۵/۱۳ - ۰۳:۳۰:۵۴
بسیار آهنگ زیبا و موضوع جالبی داردواج آرایی خیلی قشنگ استمن واقعا از این شعر لذت بردمخدا رحمتش کنه
user_image
زهرا
۱۳۹۳/۱۰/۰۸ - ۱۱:۵۳:۲۸
میگم این اقای رهی کلا بازن مخالف،نمیدانم چرا؟
user_image
میم
۱۳۹۴/۰۹/۱۰ - ۱۱:۳۶:۵۶
من با این شعر خیلی خاطره دارم....خاطرات شیرین....
user_image
شکیب shakib.falaki@gmail.com
۱۳۹۷/۰۵/۰۲ - ۰۱:۴۸:۲۲
با دروددر
پاسخ به خانم زهرا که گفتند، (رهی کلاً با زن مخالف بود) شاید یکی از دلایلش این باشد که رهی در نوجوانی از دختری به نام مریم که مرد ثروتمندی را به او ترجیح داده بود، بی وفایی دید و پس از آن تا پایان عمر، هرگز ازدواج نکرد.زنده یاد رهی وقتی متوجه شد که آن دختر با مرد ثروتمندی ازدواج کرد، چند روزی در تب عشقش بستری بود. زمانی که از تب خارج شد، اولین رباعی زندگیش را در وصف معشوقه اش سرود و از آن پس به شعر و موسیقی روی آورد و زیباترین ترانه های روزگارش را خلق کرد که از جمله آن "سنگ خارا و دیدی که رسوا شد دلم با صدای زنده یاد مرضیه و آزاده ام با صدای زنده یاد هایده اشاره کرد.این هم اولین رباعی زنده یاد رهی معیری بعد از بی وفایی یارکاشکی امشبم آن شمع طرب می آمدوین روز مفارقت به شب می آمد آن لب که چو جان ماست دور از لب ماستای کاش که جان ما به لب می آمدپیروز باشید