
رهی معیری
شمارهٔ ۱۰ - شکوه عاشق
۱
گه شکایت از گلی، گه شکوه از خاری کنم
من نه آن رندم که غیر، غیر از عاشقی، کاری کنم کاری کنم کاری کنم کاری کنم
۲
هر زمان بی روی ماهی، همدم آهی شوم
هر نفس، هر نفس، با یاد یاری، با یاد یاری ناله زاری کنم زاری کنم
۳
حلقه های حلقه های موج بینم نقش گیسویی کشم
خنده های صبح بینم، یاد رخساری کنم، یاد رخساری کنم
۴
گر سر یاری، یاری بود بخت، بخت نگونسار مرا وای وای
عاشقی ها با سر، سر زلف نگونساری کنم وای وای
۵
نیست با ما لاله و گل را سر الفت رهی، سر الفت رهی
می روم تا آشیان در سایه خاری کنم
تصاویر و صوت

نظرات