رهی معیری

رهی معیری

شمارهٔ ۱۲ - شب من

۱

بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم

که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم

۲

ستاره در حیرت ز چشم بیدارم

که بی رخ یارم

ز دیده تا سپیده دم ستاره میبارم ستاره میبارم

۴

جان از زاری دل، وز بیماری دل، آمد بر لب من

دارم تیره شبی، هر دم تاب و تبی، فریاد از شب من

کجا بود یار من، دلدار من، که از غم روی او، چون موی او، شبی سیه دارم

۶

لب و رخی چون برگ به رنگ و بو دارد

بلای جان و دل بود لبی که او دارد

۷

ز من چه میپرسی که در جهان باری

چه آرزو داری

۸

دلی که مست او بود

چه آرزو دارد چه آرزو دارد

۹

شب چون شاهد ماه، بر این بام سیاه، سازد جلوه گری

من دور از مه خویش، نالم از دل ریش، چون مرغ سحری

چو بهره از صحبت آن ماهم نیست، ز سیر مه حاصلی جز آهم نیست

شبی سیه دارم

تصاویر و صوت

دیوان کامل رهی معیری (سایه عمر، آزاده، ترانه ها) - تصویر ۴۴۸

نظرات