
رهی معیری
شمارهٔ ۱۴ - مرغ حق
۱
مرغ حق خواند هر دم، در دل شب ای ماه، کز شب عاشق آه
چشم جهان خفته، عاشق خون گرید
۲
کی داند هر دل کو را، سوز محبت نیست، اشک محبت نیست
گریه ز دل خیزد، بی دل چون گرید؟
۳
شب تاری به بیداری، مرغ شب آهنگم
کند با شب حکایتها آه دل تنگم
۴
وای وای وای
از شبهای سیاه من
۵
جز شب کیست؟
در عشق تو، گواه من
۶
جفا کردی وفا کردم
ستم راندی دعا کردم
۷
برو برو یارا از دل ما را، که بدخو یاری «کینه عاشق در دل داری »
مرغ شب می نالد، تا به سحرگه با من، آتشم زند به خرمن
۸
گردش عالم گر نکند طی شام غم را
آه رهی آخر سوزد عالم را
تصاویر و صوت

نظرات
پوریا سجادی
پوریا سجادی