
رهی معیری
شمارهٔ ۱۵ - دیدی ای مه (دشتی)
۱
دیدی ای مه که ناگه رمیدی و رفتی
پیوند الفت بریدی و رفتی
۲
هرچه خواری به یاری کشیدم و دیدم
دامن ز دستم کشیدی و رفتی
بس ناله ها کردم به امیدی که رحم آری به فریاد من ای گل
۴
فریاد از دل تو، کز جفا
فریاد ما نشنیدی و رفتی
۵
جانا گرچه بردی از یادم
جان در کوی عاشقی دادم
ز پا فکندی به سر دویدم گهر فشاندم به اشک من خندیدی و رفتی
۷
ساقی بده آن می را
مطرب بزن آن نی را
۸
که پای لاله، پیاله خوش باشد
دل اسیران، به ناله خوش باشد
۹
علاج محنت، به جز می نیست
به غیر نالیدن نی نیست
نظرات