
رهی معیری
شمارهٔ ۳۷ - شب جوانی (همایون)
۱
تا به کی از این دلآزاریها
کار بیدلان، بود زاریها
خونینتر از لاله و گل، دل از وفاداری شد
۳
جز غم ندیدم ثمری
از این وفاداریها
۴
ای شعلهٔ مهر و وفا
آفت جان و تنی
۵
چندان بلای تن و جان
آتش به دلها فکنی
۶
ای خاک پایت تاج سر من
بر خاک راهی، گاهی نگاهی، ای دلبر من دور
۷
دور از تو ریزد، چشم تر من، خونابه دل در ساغر من
بازآ که بیرویت، بهار عمرم دی شد، شب جوانی طی شد
نظرات