رهی معیری

رهی معیری

شمارهٔ ۷ - ندامت عاشق

۱

دل زودباورم را به کرشمه ای ربودی

چو نیاز ما فزون شد تو نیاز خود فزودی

۲

بهم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما

من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی

۳

من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم

تو چرا ز من گریزی که وفایم آزمودی

۴

ز درون بود خروشم ولی از لب خموشم

نه حکایتی شنیدی نه شکایتی شنودی

۵

چمن از تو خرم ای اشک روان که جویباری

خجل از تو چشمه، ای چشم رهی

چشم رهی که زنده رودی

تصاویر و صوت

نظرات