
رهی معیری
قطعهٔ ۲۵ - چشم فیروزهگون
۱
ثریای فیروزهگون چشم من
که چون آسمان پاس دلها نداشت
۲
در انگشتری داشت فیروزهای
که همرنگ آن چرخ مینا نداشت
۳
همه خیره در جلوه و رنگ او
ولی جلوه در دیده ما نداشت
۴
که فیروزهای پربها بود لیک
بها پیش چشم ثریا نداشت
نظرات