
رهی معیری
قطعهٔ ۳۱ - پوشکین
۱
ای پوشکین درود فرستم تو را درود
وز اهل دل پیام رسانم تو را پیام
۲
آثار تو خجسته بود ای خجستهمرد
اشعار تو ستوده بود ای ستودهنام
۳
بستی میان به خدمت مردم، ز روی مهر
زان رو که لوح سینهات از کینه پاک بود
۴
افسانهات چو نغمه شادی امیدبخش
اندیشهات چو مهر فلک تابناک بود
۵
گفتی سخن ز سعدی آثار وی از آنک
گوهرشناس بود، دل تابناک تو
۶
وینک ز مهد نظم وز اقلیم شاعران
آمد رهی، که لاله فشاند به خاک تو
۷
هستی میان ما ز هنرهای خود پدید
گر ظاهرا پدید نهای در میان ما
۸
نام تو جاودان بود ای شاعر بزرگ
چونان که نام سعدی شیرینزبان ما
۹
آزادهخوی بودی و آزاد زیستی
جان باختی که برفکنی رسم بندگی
۱۰
مردی، ولیک نام شریف تو زنده ماند
مردن به راه خلق بود شرط زندگی
۱۱
گفتی سخن ز سعدی و شهر و دیار او
با آنکه دور بود ز شهر و دیار تو
۱۲
وینک رهی ز جانب سعدی پارسی
افشان کند شکوفه و گل بر مزار تو
تصاویر و صوت

نظرات