رضی‌الدین آرتیمانی

رضی‌الدین آرتیمانی

غزل شمارهٔ ۱۵

۱

نه پر ز خون جگرم از سپهر مینائی است

هلاک جانم ازین بیوفای هر جائی است

۲

یکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست

از آن جهت که دو بینی قصور بینائی است

۳

وفا و مهر از آن گل طمع مدار ای دل

توقع ثمر از بید باد پیمائی است

۴

جدا ز خویشتنم زنده یکنفس مپسند

که دور از تو هلاکم به از شکیبائی است

۵

چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز

تحیر تو که خون در دل تماشائی است

۶

من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق

بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی است

۷

عجب نمک به حرامی است دور از تو رضی

که با وجود خیالت به تنگ تنهائی است

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
ناشناس
۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۱۰:۵۹:۳۶
بیت 5؟؟؟
user_image
س ، م
۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۱۳:۰۳:۳۱
رضی جان ، چیزی نگفتی که به کار آیدبی مایه فطیر است
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۱۹:۱۱:۴۶
بسمه تعالییکی ببین و یکی جوی و جز یکی مپرست/از آن جهت که دو بینی قصور بینائی استو:من از تو جز تو نخواهم، که در طریقت عشق/بغیر دوست تمنا ز دوست، رسوائی استو:چه میکشی به نقاب آفتاب، بنگر کز/تحیر تو که خون در دل تماشائی استنزد احول به کار ناید...(س ، م، مخاطب عرضم شما نبودید، با خود حدیث نفس کردم)
user_image
س،م
۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۱۹:۲۸:۴۸
مجتبی خراسانی،،،حدیث نفس اگر کرده ای که خوش گفتیو گر نه ، از دهنت بوی خوش نمی آید
user_image
محمد
۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۱۹:۳۵:۰۱
ای خراسانی چه شد دوباره هل من مبارز میخوانیلیام را از یاد بردی ؟زبانت را نگهدار تا احترامت به جا باشد
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۱۹:۴۲:۲۶
حدیث نفس بود، حقیر را چه به شما!باید با هم سن و سالان خود بازی کرد...موید باشید.
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۴/۱۰/۲۸ - ۱۹:۴۷:۲۴
محمد، صبح شما بخیر باشد.جلال الدین می فرماید:ستر چه در پشم و پنبه آذرست/تا همی پوشیش او پیداتر است