
رضیالدین آرتیمانی
غزل شمارهٔ ۲۲
۱
یقین ما به خیال و گمان نمیگردد
گمان آن مکنیدش که آن نمیگردد
۲
به غیر نقش توام در نظر نمیآید
به غیر نام توام بر زبان نمیگردد
۳
ز کفر و دین چه زنم دم که از تجلی دوست
دلم به این و زبانم به آن نمیگردد
۴
به آستانهٔ او کس نمیگذارد سر
که آستانهٔ او آستان نمیگردد
۵
چنان به گرد سر دوست باز میگردم
که پیل مست به هندوستان نمیگردد
۶
من از کجا و ریا و ردا و سالوسی
تو آن مجو که رضی گرد آن نمیگردد
نظرات