
رضیالدین آرتیمانی
غزل شمارهٔ ۴۰
۱
آن برو رویست یا نور است یا قرص قمر
آن لب لعل است یا جانست یا تنگ شکر
۲
طاق ابرویست یا مهراب دل یا ماه نو
نرگس شهلاست یا چشم است یا بادام تر
۳
آن قد و بالاست یا سرو سهی یا شاخ گل
و آن سر زلفست کرده عٰالمی زیر و زبر
۴
چون کنم وصف سراپای تو را ای بینظیر
چون سراپای تو میسازد مرا بیپا و سر
۵
بیتأمل میکشی چه بیزبان چه بیگناه
بیتکلف میبری، چه دل، چه دین، چه جان، چه سر
۶
خوش نداری طور هر طرزی که آیم پیش تو
اینچنین بودست طرز عشق یا طور دگر
۷
دل کند جان تا تماشایش کند، لیکن چه سود
میرود چون از تماشایش دل از جان بیشتر
تصاویر و صوت

نظرات
فرزانه