
رضیالدین آرتیمانی
غزل شمارهٔ ۴۹
۱
همه دردم همه داغم همه عشقم همه سوزم
همه در هم گذرد هر مه و سال و شب و روزم
۲
وصل و هجرم شده یکسان همه از دولت عشقت
چه بخندم چه بگریم چه بسازم چه بسوزم
۳
گفتنی نیست که گویم ز فراقت به چه حالم
حیف و صد حیف که دور از تو ندانی به چه روزم
۴
دست و پایم طپش دل همه از کار فکنده
چشم بر جلوهٔ دیدار نیفتاده هنوزم
۵
غصهٔ بیغمیم داغ کند ور نه بگویم
داغ بیدردیم از پا فکند ور نه بسوزم
۶
رضیم، جملهٔ آفاق فروزان ز چراغم
همچو مه، چشم به دریوزهٔ خورشید ندوزم
نظرات
ولید نورزائی
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
قد ِ آغوش ِ خودم
nahal n
Mahdi KhalilNejad
سعادت کریمی