رودکی

رودکی

شمارهٔ ۱۱۷ - ای آن که غمگنی

۱

ای آن که غمگنی و سزاواری

وندر نهان سرشک همی باری

۲

از بهر آن کجا ببرم نامش

ترسم ز بخت انده و دشواری

۳

رفت آن که رفت و آمد آنک آمد

بود آن که بود، خیره چه غمداری؟

۴

هموار کرد خواهی گیتی را؟

گیتی‌ست، کی پذیرد همواری

۵

مُستی مکن، که ننگرد او مُستی

زاری مکن، که نشنود او زاری

۶

شو، تا قیامت آید، زاری کن

کی رفته را به زاری باز آری؟

۷

آزار بیش بینی زین گردون

گر تو به هر بهانه بیازاری

۸

گویی گماشته‌ست بلایی او

بر هر که تو بر او دل بگماری

۹

ابری پدید نی و کسوفی نی

بگرفت ماه و گشت جهان تاری

۱۰

فرمان کنی و یا نکنی، ترسم

بر خویشتن ظفر ندهی باری!

۱۱

تا بشکنی سپاه غمان بر دل

آن به که می بیاری و بگساری

۱۲

اندر بلای سخت پدید آید

فضل و بزرگمردی و سالاری

تصاویر و صوت

دیوان رودکی سمرقندی (براساس نسخه سعید نفیسی - ی ـ براگینسکی) - رودکی سمرقندی - تصویر ۱۰۹

نظرات

user_image
امیرحسین
۱۳۹۳/۰۶/۱۲ - ۲۲:۰۸:۵۷
بر هر که تو دل بر او بگماری باید چنین اصلاح شود : بر هر که تو بر او دل بگماریاین سان وزن تصحیح می شود .
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۱۱/۰۱ - ۲۲:۵۱:۲۹
گوئی گمارده ست بلایی او بر هر که دل بر او تو چو بگماری
user_image
ناشناس
۱۳۹۳/۱۱/۰۱ - ۲۳:۱۱:۲۵
بیت دوم هم گرچه در نسخ مختلف به همین شکل آمده اما قطعا صحیح نیست و هیچ پیوند معنایی-ساختاری در این بیت به چشم نمی خورد واحتمالا از جمله سیئات مصححین کم خرد بوده است ورنه پدر شعر پارسی را بی تردید جایگاهی والاتر از عیار خرد طراران سخن نا شناس است
user_image
عزیز سمیعی
۱۳۹۴/۰۴/۲۰ - ۲۱:۵۳:۱۶
حیف از این شعر به این زیبائی که دو خط آخرش صرفا" توصیه به تسلیم است. کاش می شد این دو خط را به شکل زیر تغییر داد:تا بشکنی سپاه غمان بر دلبه که کاهلی کناری بگذاریمحو نیاز خستگان دارد نشانه ازفضل و بزرگمردی و سالاریو یا چیزی شبیه این ها!
user_image
حمید امامی
۱۳۹۴/۱۲/۲۰ - ۱۸:۲۵:۰۷
ابری پدید نی و کسوفی پدید نی
user_image
سمانه، م
۱۳۹۴/۱۲/۲۰ - ۲۲:۲۰:۴۰
مُستی مکن، که ننگرد او مُستیزاری مکن، که نشنود او زاریمُست بنیان مستمند است و ” ی “ علامت مصدریمُستمند را ، امروزه به جای محتاج به کار می بریمکه اندوهناک و گله مند هم معنا می دهدبسیار زیباست دو بیت آخر:تا بشکنی سپاه غمان بر دلآن به که می بیاری و بگساریاندر بلای سخت پدید آیدفضل و بزرگمردی و سالاری
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۲/۲۱ - ۰۱:۴۹:۰۳
سمانه جانسپاسگزارم برای نشان دادن تک تک این ابیات گهر بار!مادر درد می کشد،مادر ضجه میزند،مادر ناسزا می گوید، مادر با همه چیز و همه کس در ستیزه است، خم به ابرو نیاوردن در این شرایط خرد فراوان میطلبد، او می بایست این حقایق رودکی را سال ها پیش در می یافت، یعنی بهتر بود در می یافت، تا روح و جسمش را از این نبرد دایم نجات بخشد، افسوس که دیگر خیلی دیر شده است! اکنون نوبت به من رسیده است،این منم که باید معمای عظیم رنج بی پایان او را حل کنم بی آنکه با کسی و چیزی بستیزم!معمای زندگی!من باید تصمیم بگیرم با مسکن ها و مخدر های قوی به یک مرگ باوقار و در سکوت او رضایت دهم یا همچنان با فریاد ها و ناله های دلخراشش پیکر نیمه جان او را به سوی بخش دیالیز بکشانم! قصد ندارم ترحم دوستان را برانگیزم، شگفت آور اینکه چندان اندوهگین نیستم! چرا که این قانون طبیعت است و ستیز با آن از نابخردیست! اما راستی تصمیم دشواریست که من هر لحظه آن را به لحظه بعد موکول می کنم!
user_image
دوستدار
۱۳۹۴/۱۲/۲۱ - ۲۲:۲۴:۰۴
سردبیر گرامی گنجور، خواهشمندم آخرین حاشیه آقای حمید رضا را هر چه زودتر پاک و به عواقب حقوقی احتمالی آن توجه کنید.
user_image
حمید رضا
۱۳۹۴/۱۲/۲۱ - ۲۳:۴۰:۱۵
سردبیر گرامی گنجور،من هم خواهشمندم اگر حرف غیر قانونی زده شده و یا عواقب حقوقی احتمالی برایتان دارد هر چه زودتر پاک کنید.داستان من در جایی که کاملأ قانونی بود اتفاق افتاد.کشورهای مختلف قانون های مختلف دارند.امیدوارم بتوانیم درباره این قانونها در چارچوب قانون کشورمان گفتگو کنیم.
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۲/۲۲ - ۱۷:۴۲:۵۲
روفیای نستوهمیدانم : که غمگنی و سزاواریوندر نهان سرشک همی باریو میدانی که من نیز . ،،لالم ، نادانم ، حیرانم ، خمیده ام ، ولی راضی که در خدمت مادرم.به راست قامتی تو غبطه می خورمسرو قامتت ، سهی باد بر دوام
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۲/۲۳ - ۰۳:۰۶:۰۶
الکساندر دوما در کتاب کنت مونت کریستو می نویسد : در این دنیا نه خوشبختی هست و نه بدبختی فقط قیاس یک حالت با حالتی دیگر است.تنها کسی که حد اعلای بدبختی را شناخته باشد میتواند حد اعلای خوشبختی را نیز درک کند.حمید رضا جان، سمانه جان، دوستدار جان، همه جان،حضورتان و هم صحبتی تان مایه دلگرمیست، تنها خدا میداند چه اتمسفری اینجا حاکم است، دمی آسودن با یاران نادیده همدل و همزبان راستی چون تنفس در هوای تازه است، دوستتان دارم و قلبم شادمان است چون در این نقطه اوج درد و رنج، از لذایذ به ظاهر پیش پا افتاده زندگی بیش از پیش مسرور می شوم!مادر رنج میبرد که نمیتواند بایستد!من رنج میبرم که نمیتوانم بنشینم!اینگونه است سر زندگی...اکنون من خوب فهمیده ام این که قادرم از نقطه الف به نقطه ب بروم چه موهبتی است و این کمال ناسپاسی است که من این اعجاز طبیعت را صرف اعمال بیهوده و بدتر از آن صرف اعمال نادرست کنم. می دانید چه تکنولوژی عظیمی پشت هر گامی که برمیداریم نهفته است؟چگونه ما این گام های معجزه آسا را هدر می دادیم؟!
user_image
دوستدار
۱۳۹۴/۱۲/۲۳ - ۱۹:۱۸:۴۷
گرامیان، روفیا، سمانه؛اندهگنید و سزاوارید؟؟وندر نهان سرشک همی بارید؟؟ایست!! زندگی تنها لختی است، قطره ای بر جاده، چکیده از شاخ تک درختی . چرا غمگین اید ؟؟زندگی غنچه نشکفته گل سرخی است در پگاه بهارپرواز کبوتری در آبی آسمان.خوشا وخرما که صدای پای زندگی را در فریادهاشان ، ستیز هاشان میشنویدروزهاتان همه نوروز، بختتان سبز و روزگارتان بکام باد.
user_image
روفیا
۱۳۹۴/۱۲/۲۴ - ۱۲:۰۵:۱۴
دوستدار جانبا حمایت دوستدارانی چون شما بختمان البته که سبز و خرم است.
user_image
سمانه ، م
۱۳۹۴/۱۲/۲۴ - ۲۰:۰۷:۴۱
دوستدار گرامیممنونم از ابراز محبت و دوستی اتپدر همیشه میگوید : منتظر باش تا از شوره زار رنج و اندوه گلهای شادی بروید ، صبر بایدشاد زی پایدار
user_image
یاسان
۱۳۹۵/۱۰/۰۴ - ۰۷:۰۱:۴۵
این شعر زیبای رودکی را خانم نگار بوبان در آلبوم «به‌هنگام» در قطعه‌ای با نام «روزگاری» با آواز و نوازندگی عود خویش اجرا کرده‌اند. کاری متفاوت و قابل توجه است.
user_image
عباس خوش عمل کاشانی.
۱۳۹۵/۱۲/۲۰ - ۰۰:۴۵:۰۷
وجه اصحّ مصراع دویم بیت هشتم چنین است:بر هر که دل بر اوی تو بگماری.....
user_image
افسانه
۱۳۹۷/۰۸/۲۸ - ۰۵:۳۹:۰۶
لطفا این شعر را هم معنی کتید عزیران جان چرا همگی خاطره گویی کردید با سپاس
user_image
نجمه برناس
۱۳۹۹/۱۱/۲۶ - ۱۳:۳۵:۰۸
بیت اول : ای کسی که غمین هستی و حق داری غمگین باشی و به طور پنهانی گریه می کنی بیت سوم : آن مصیبتی که باید رخ می داد رخ داد . چرا بیهوده غصه می خوری ؟ بیت چهارم : آیا می خواهی دنیا را بر وفق مراد خود کنی ، دنیا بروفق مراد ما نخواهد شد . بیت پنج : گله و شکایت نکن که دنیا گله و شکایت تو را نمی شنود . گریه و زاری نکن که دنیا گریه و زاری تو را نمی شنود . بیت شش : برو تا قیامت بیاید گریه و زاری کن اما با گریه و زاری کسی که از این دنیا رفته ( مرده ) را نمی توانی برگردانی بیت یازدهم : برای اینکه سپاه غم را شکست بدهی بهتر است خوش بگذرانی .بیت دوازدهم : در مصیبت و بلای بزرگ برتری و بزرگی و سروری افراد معلوم می شود .
user_image
رسول قاِِیدی
۱۴۰۰/۰۹/۲۵ - ۱۵:۳۱:۳۵
با تشکر از گنجور و خدمات ارزنده ای که به ادبیات فارسی می کند
user_image
مرتضی توکلی
۱۴۰۱/۰۹/۲۶ - ۰۸:۳۰:۳۲
سلام به همه دوستان و اساتید. سوالی داشتم: به نظر می‌آید که این شعر در سوگ کسی یا حادثه‌ای سروده شده باشد. آیا اینچنین است؟ اگر بله آیا مستندی هست  که دلیل سروده شدن این چکامه شورانگیز را روایت کند؟      
user_image
حمیدرضا
۱۴۰۱/۰۹/۲۶ - ۱۰:۴۰:۳۳
به نقل از گزیدهٔ اشعار رودکی به انتخاب و شرح دکتر جعفر شعار و دکتر حسن انوری: «ابیات ۷ و ۸ یادآور ابیات زیر است که به حضرت علی (ع) منسوب است:   ألا ایّها الموت الّذی لست تارکی ارحنی فقد افنیت کلّ خلیل اراک بصیراً بالّذین احبّهم کأنّک تنحو نحوهم بدلیل   مقالهٔ هادی حریری، مجلهٔ دانشکدهٔ ادبیات دانشگاه تهران، ج ۶، ش ۳ و ۴، ص ۵۴»
user_image
علی سهرابی
۱۴۰۱/۱۱/۰۹ - ۰۳:۰۴:۴۳
از بهر آن کجا ببرم نامش ترسم ز بخت انده و دشواری صورت درست این بیت چنین است: از بهر آن کجا نبرم نامش ترسم رَسَدت انده و دشواری منبع: پیشاهنگان شعر پارسی. محمد دبیر سیاقی.  شاعر بزرگ میفرماید: از برای آن نام آن عزیز رفته را نمیبرم که میترسم از شنیدن نام اش سخت اندوهگین شوی. لطفا مطابق صورت درست اصلاح شود.  
user_image
علی سهرابی
۱۴۰۱/۱۱/۰۹ - ۰۳:۱۴:۰۸
اصلاحات لازم: بیت دوم: از بهر آن کجا نبرم نامش/ ترسم رسدت انده و دشواری بیت سوم: ... خیره چه غم داری؟ بیت پنجم: مُستی مکن که نشنود او مُستی  
user_image
غلامعلی کشانی
۱۴۰۲/۱۰/۰۴ - ۱۳:۰۲:۴۳
آخر شعر!