
رودکی
شمارهٔ ۱۵
۱
به سرای سپنج مهمان را
دل نهادن همیشگی نه رواست
۲
زیر خاک اندرونت باید خفت
گرچه اکنونت خواب بر دیباست
۳
با کسان بودنت چه سود کند؟
که به گور اندرون شدن تنهاست
۴
یار تو زیر خاک مور و مگس
چشم بگشا، ببین: کنون پیداست
۵
آن که زلفین و گیسویت پیراست
گرچه دینار یا درمش بهاست
۶
چون ترا دید زردگونه شده
سرد گردد دلش، نه نابیناست
نظرات
فاطمه
زهرا
حسین شنبهزاده
Sahar Rahimi