
رودکی
شمارهٔ ۳۲ - در رثای ابوالحسن مرادی
۱
مُرد مرادی نه همانا که مُرد
مرگ چنان خواجه نه کاریست خُرد
۲
جان گرامی به پدر باز داد
کالبد تیره به مادر سپرد
۳
آنِ مَلِک با مَلِکی رفت باز
زنده کنون شد که تو گویی بِمُرد
۴
کاه نَبُد او که به بادی پرید
آب نَبُد او که به سرما فِسُرد
۵
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فشرد
۶
گنج زری بود در این خاکدان
کاو دو جهان را به جوی میشمرد
۷
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان و خِرَد سوی سماوات برد
۸
جان دوم را که ندانند خلق
مِصقَلهای کرد و به جانان سپرد
۹
صاف بُد آمیخته با دُرد می
بر سر خُم رفت و جدا شد ز دُرد
۱۰
در سفر افتند به هم ای عزیز
مَروزی و رازی و رومی و کُرد
۱۱
خانهٔ خود باز رَوَد هر یکی
اطلس کی باشد همتای بُرد
۱۲
خامُش کن چون نُقَط ایرا مَلِک
نام تو از دفتر گفتن سِتُرد
تصاویر و صوت

نظرات
رسته
رضا
پرویز عزیزیان گیلان
همایون حسینیان
شهاب
دریا
Sobhansahra
Sobhansahra
دکتر امین لو
م . ف ثانی