رودکی

رودکی

شمارهٔ ۴۴

۱

اگر چه عذر بسی بود روزگار نبود

چنان که بود به ناچار خویشتن بخشود

۲

خدای را بستودم، که کردگار من است

زبانم از غزل و مدح بندگانش نسود

۳

همه به تنبل و بند است بازگشتن او

شرنگ نوش آمیغ است و روی زراندود

۴

بنفشه‌های طری خیل خیل بر سر کرد

چو آتشی که به گوگرد بردوید کبود

۵

بیار و هان بده آن آفتاب کش بخوری

ز لب فرو شود و از رخان برآید زود

تصاویر و صوت

دیوان رودکی سمرقندی (براساس نسخه سعید نفیسی - ی ـ براگینسکی) - رودکی سمرقندی - تصویر ۷۹

نظرات

user_image
Sobhansahra
۱۴۰۱/۰۳/۲۳ - ۰۷:۳۵:۵۴
تنبل: مکر و حیله شرنگ: زهر، سم آمیغ: آمیخته طری: باطراوت، تر و تازه رخان: گونه‌ها