رودکی

رودکی

پاره ۶

۱

اگرچه در وفا بی شبهی و دیس

نمی‌دانی تو قدر من ازندیس

تصاویر و صوت

دیوان رودکی سمرقندی (براساس نسخه سعید نفیسی - ی ـ براگینسکی) - رودکی سمرقندی - تصویر ۱۷۹

نظرات

user_image
علی
۱۳۹۸/۱۱/۱۹ - ۱۲:۵۸:۵۸
دیسلغت‌نامه دهخدادیس . (پسوند) صورتی دیگر از دیز، دس ، دیسه به معنی گون . وش . فش . (یادداشت مؤلف ). همتا و مانند و شبیه ونظیر. (برهان ). شبیه و مانند. (جهانگیری ). این لفظ برای تشبیه می آید بمعنی همتا و مثل و مانند. (غیاث ).این کلمه گاه به صورت مستقل می آید چون :خوش آید ترا از گدایان مکیسکه در بذل هستی تو بی شبه و دیس .؟ندارد درگه شاه جهان دیسبگیتی دربجز تمثال سدکیس .عمادی .و گاه به صورت پسوند و مزید مؤخر چون کلنگ دیس . خوردیس . فرخاردیس . تندیس . طاقدیس . ماه دیس .مهردیس . خایه دیس . (نوعی قارچ که به تخم مرغ ماند). ترنج دیس . (المعجم ) مردم دیس . (المعجم ). و در کلمه ٔ دزندیس نیز هرچند معنی جزء اول (دزن ) امروز معلوم نیست ولی مرکب با همین مزید مؤخر می نماید. (یادداشت مؤلف ) : تخت طاقدیس بودش و او تمام بساخت . (مجمل التواریخ ). و دارالملک او [ضحاک ] بابل بوده اول آنجایگاه سرای بزرگ کرده بود و کلنگ دیس نام نهاد. (مجمل التواریخ ). و کان بیوارسف ینزل بابل فاتخذها داراً علی هیاءة کرکی و سماها، کلنگ دیس . (تاریخ سنی ملوک الارض حمزه ٔ اصفهانی ).چو تیغ گیرد بهرام دیس شورانگیزچو جام گیرد خورشیدوار زرافشان .فرخی .یکی خانه کرده ست فرخاردیسکه بفروزد از دیدن اوروان .فرخی .در آن آرزوگاه فرخاردیسنکرد آرزو بامقابل مکیس .نظامی .دو تندیس از زر برانگیختهز هر صورتی قالبی ریخته .نظامی .چه قدر آورد بنده ٔ حوردیسچو زیر قبا دارد اندام پیس .سعدی .|| (اِ) بشقاب کشیده . کشکولی . (یادداشت مؤلف ). || رنگ و لون . دیز. رجوع به دیز شود. || بهندی به معنی روز است که بعربی یوم خوانند. (برهان ). در فارسی هندی روز. (ناظم الاطباء). || بهندی ملک و ولایت را گویند. (از برهان ). در فارسی هندی ملک و ولایت . (ناظم الاطباء). || مخفف دیسک . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به دیسک شود.-ازن. [ اِ زُ ] (اِخ ) پدر ژازُن که بسحر مِدِه ٔ جادوگر، جوانی از سر گرفت.ازن. [ اَ ] (اِخ ) قلعه ای در جبال همدان. (معجم البلدان ). و مؤلف مرآت البلدان گوید: گویا ((ازنا)) و ((ازناوه )) هم بنویسند.