هباکلغتنامه دهخداهباک . [ هََ ] (اِ) تارک سر. (لغت فرس اسدی ) (برهان ) (ناظم الاطباء). فرق سر. (برهان ) (انجمن آرا). چکاد. هپاک :یکی گرز زد ترک را بر هباککز اسب اندرآمد همانگه به خاک .فردوسی .زد کلوخی بر هباک آن فژاکشد هباک او به کردار مغاک .طیان مرغزی .کسی که سر ننهد بر خط متابعتتبه تیغ حادثه بشکافدش زمانه هباک .منصور شیرازی (از فرهنگ نظام ).|| میان سر. (لغت فرس اسدی ) (فرهنگ نظام ). || قله ٔ کوه . || ماده ٔ ملونه ٔ لاک . (ناظم الاطباء) (اشتنگاس ).فزاکلغتنامه دهخدافزاک . [ ف َ ] (اِ) فرق سر و کله ٔ سر. || (ص ) پلید و مردار و پلشت . (برهان ). فژاک .فژاکن . فژاگین . پژاگن . فزه . فژه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). پلید. چرکن و چرک آلود. (آنندراج ) :همانا که چون تو فزاک آمدمدگر چون تو ابله فغاک آمدم
نظرات
علی