سعدی

سعدی

بخش ۲۲ - در نواخت رعیت و رحمت بر افتادگان

۱

مدر پرده کس به هنگام جنگ

که باشد تو را نیز در پرده ننگ

۲

مزن بانگ بر شیرمردان درشت

چو با کودکان برنیایی به مشت

۳

یکی پند می‌داد فرزند را

نگه دار پند خردمند را

۴

مکن جور بر خردکان ای پسر

که یک روزت افتد بزرگی به سر

۵

نمی‌ترسی ای گرگک کم خرد

که روزی پلنگیت بر هم درد؟

۶

به خردی درم زور سرپنجه بود

دل زیردستان ز من رنجه بود

۷

بخوردم یکی مشت زورآوران

نکردم دگر زور بر لاغران

۸

الا تا به غفلت نخفتی که نوم

حرام است بر چشم سالار قوم

۹

غم زیردستان بخور زینهار

بترس از زبردستی روزگار

۱۰

نصیحت که خالی بود از غرض

چو داروی تلخ است، دفع مرض

تصاویر و صوت

کلیات سعدی به تصحیح محمدعلی فروغی، چاپخانهٔ بروخیم، ۱۳۲۰، تهران » تصویر 385
بوستان به خط  بابا شاه بن سلطان علی مورخ ۹۸۹ هجری قمری » تصویر 71
بوستان سعدی مذهب و مصور نوشته شده در قرن نهم هجری قمری در ایران » تصویر 78
شرح بوستان دکتر محمد خزائلی » تصویر 121

نظرات

user_image
۷
۱۳۹۷/۰۲/۱۱ - ۱۸:۵۷:۰۳
پنج بیت آغازین این حکایت که به نادرست در پایان حکایت پیشین آورده شده است:یکی پند می‌گفت فرزند رانگه‌دار پند خردمند رامکن جور بر خردکان ای پسرکه یک روزت افتد بزرگی به سرنمی‌ترسی ای گرگ ناقص خردکه روزی پلنگیت بر هم درد؟به خردی درم زور سرپنجه بوددل زیردستان ز من رنجه بودبخوردم یکی مشت زورآوراننکردم دگر زور با لاغران